پیراهن قبا کردن، پیرهن چاک کردن. (ناظم الاطباء) : پیراهنی که آید از او بوی یوسفم ترسم برادران غیورش قبا کنند. حافظ. سروبالای من آنگه که درآید بسماع چه محل جامۀ جان را که قبا نتوان کرد. حافظ. ، جامه پوشاندن: در آفتاب قیامت نمی کشی آزار اگر برهنه تنی را قبا توانی کرد. میرزا سعید (از آنندراج)
پیراهن قبا کردن، پیرهن چاک کردن. (ناظم الاطباء) : پیراهنی که آید از او بوی یوسفم ترسم برادران غیورش قبا کنند. حافظ. سروبالای من آنگه که درآید بسماع چه محل جامۀ جان را که قبا نتوان کرد. حافظ. ، جامه پوشاندن: در آفتاب قیامت نمی کشی آزار اگر برهنه تنی را قبا توانی کرد. میرزا سعید (از آنندراج)
قالب گیری کردن. جسمی را در قالبی قرار دادن، کنایه از فریب دادن طرف در معامله. جنسی را بجای جنسی دیگر دادن. به گران تر از بهای خود فروختن. انداختن. جا کردن. کلاه گذاردن
قالب گیری کردن. جسمی را در قالبی قرار دادن، کنایه از فریب دادن طرف در معامله. جنسی را بجای جنسی دیگر دادن. به گران تر از بهای خود فروختن. انداختن. جا کردن. کلاه گذاردن
مرسوم کردن. مد کردن. روائی دادن. رایج کردن. متداول کردن. تبویب. رجوع به باب شود، ناصرخسرو در سفرنامه در شرح بیت المقدس آرد:... و چون از این در بگذری هم بر پهنای مسجدکه سوی مشرق میرود باز درگاهی عظیم بزرگست و سه در پهلوی هم برآنجاست همان مقدار که باب الاسباط است و همه را بآهن و برنج تکلفات کرده چنانکه از آن نیکوتر کم باشد و این در را باب الابواب گویند از آن سبب که مواضع دیگر درها جفت جفت است، مگر این سه در است و میان آن دو درگاه که بر جانب شمال است... (سفرنامه ناصرخسرو چ برلین ص 32)
مرسوم کردن. مد کردن. روائی دادن. رایج کردن. متداول کردن. تبویب. رجوع به باب شود، ناصرخسرو در سفرنامه در شرح بیت المقدس آرد:... و چون از این در بگذری هم بر پهنای مسجدکه سوی مشرق میرود باز درگاهی عظیم بزرگست و سه در پهلوی هم برآنجاست همان مقدار که باب الاسباط است و همه را بآهن و برنج تکلفات کرده چنانکه از آن نیکوتر کم باشد و این در را باب الابواب گویند از آن سبب که مواضع دیگر درها جفت جفت است، مگر این سه در است و میان آن دو درگاه که بر جانب شمال است... (سفرنامه ناصرخسرو چ برلین ص 32)